شهرهاي تاريخي و زيباي هان جوئو و سو جوئو در جنوب شرقي چين واقع است. همان طور که شهر اصفهان از قديم در ايران در بزرگي و شکوه به «نصف جهان» توصيف مي شود، از چين باستان نيز درباره اين دو شهر گفته مي شود: «آسمان و بهشتش، زمين و سو هانش (سو جوئو و هان جوئو اش)». با اين حساب مي توان هر کدام از اين دو شهر را «نصف بهشت» توصيف کرد.
در سفر يک هفته اي از بيست و ششم نوامبر که از بخش فارسي راديوي بين المللي چين و همراه با گروه ديگري از همکاران بخش هاي ديگر به شهرهاي هان جوئو و يي وو رفته بوديم، سه روز را در هان جوئو گذرانديم.
وصف «نصف بهشت» درباره اين شهر تنها از زيبايي و سرسبزي کنوني اش نيست. بلکه همچنين به دليل شعرهايي است که در وصف اين دو شهر در دوره هاي پرشکوه باستاني شان سروده شده، بزم هايي که برگزار شده، افسانه هايي که در آنها پرداخته شده و قهرمانان افسانه اي که در حوالي آن شکوه آفريده شده اند.
درياچه غربي (شي هو) در شهر هان جوئو يکي از مناظر زيبا و ديدني شهر از آن دسته است. در چين و به ويژه در جنوب اين کشور به درياچه هاي متعددي مثل درياچه غربي مي توان برخورد کرد. اما هر کدام از مناظر و پل هاي اين درياچه ماجراي رويدادي واقعي يا افسانه اي در پس خود دارند.
در مقايسه با پکن که شهر همواري است و تپه ها و جنگل هاي ميان آن از زمان هاي قديم يا طبق تصميمات جديد تفرجگاه يا کاخي هستند، ضمن وجود شباهت هايي، در عين حال در هان جوئو خيابان ها و کوچه ها بر تپه هاي موجود در شهر ساخته شده اند. تپه هاي بلندتر نيز به شهر مشرفند و در رطوبت و مهِ هميشگي در فراز خود، شکوه ويژه اي به شهر مي دهند.
نکته تحسين برانگيزي که در شهر امروزي هان جوئو وجود دارد اين است که در پيشرفت شهر به بناهاي يادبود باستاني و حتي افسانه اي توجه زيادي شده و مسئولان شهر به ويژه پس از آغاز سياست اصلاحات و درهاي باز در سي سال گذشته در نگه داري و بازسازي آن کوشيده اند.
برج لِي فن در درياچه غربي از آن نمونه است. افسانه اي که در بخش سيل عظيش بسيار شبيه طوفان نوح است. اما در گذر زمان آسيب هاي جدي بر آن وارد شد و در سال 1924 کاملا فروريخت. برج جديد بر روي ويرانه هاي آن بسيار زيبا طراحي شده و داراي هفت طبقه است. در مرکز طبقه اول که از طبقات ديگر وسيع تر است، محوطه اي وجود دارد که در آن مي توان ويرانه ها و مصالح برج قبلي را ديد. از آنجا که اين برج به ياد عشقي افسانه اي ساخته شده بود، مردم همراه با آرزوهاي عاشقانه و شخصي خود، سکه ها و گاه پول هاي کاغذي درشتي را از روي حصار شيشه اي اطراف بر اين ويرانه ها پرتاب مي کنند. اين سکه ها روي مشتي مصالح ساختماني فروپاشيده در زير نورپردازي زيباي برج جديد، مي درخشند. بالابر برج شيشه اي و رو به بيرون است به طوري که از درون آن مي توان پهنه گسترده اي از درياچه غربي و شهر هان جوئو را ديد. روي ديوارها در طبقات برج محفظه هاي شيشه اي کم عمقي هستند که در جهت پادساعتگرد مجسمه هاي چوبي درون آنها داستان تولد و زندگي بودا و همچنين افسانه مار سفید را روايت مي کنند. اين مجسمه ها سه بعدي است اما نکته زيباي آنها در اين است که در عمق کمي ساخته شده اند و به کنده کاري هاي چوبي از مينياتورهاي چيني مي مانند که از تخت چوبي جدا شده و جان گرفته اند.
يک شرکت خصوصي يک محوطه تفريحي بزرگ را در فاصله يک ساعتي از شهر هان جوئو براي علاقه مندان فرهنگ و ويژگي هاي هان جوئو به وجود آورده که يکي از امکانات آن تئاتر بسيار مجهزي است که تنها براي اجراي نمايش افسانه مار سفید ساخته شده است. بازيگران اين تئاتر تحت آموزش استادان معروف باله و نمايش چين قرار دارند و در فصل هاي پرکاري، روزي تا هفت بار نمايش را به روي صحنه مي برند. دکوراسيون عظيم و متحرک صحنه با پل ها و فواره هاي عظيمي که صحنه هاي بارش و درياچه را تصوير مي کنند، توپ ها و اسب هاي جنگي که صحنه هاي جنگ را به نمايش مي گذارند، تجهيزات متعددي که از سقف صحنه فرستاده مي شوند، نورپردازي سحرانگيز و رقص ليزرهاي آبي تا قرمز و حتي بارش لحظه اي که بر سر تماشاگران غافل گير شده فرو مي ريزد، ضمن فراهم کردن لحظاتي رويايي براي تماشاگران، آنان را به داخل صحنه هاي افسانه مي کشاند.
مسئولان براي پيشرفت شهر و در عين حال نماياندن زيبايي هاي آن رشته تدابيري را به اجرا مي گذارند که ضمن خدمت به خود شهر و ساکنان آن، زيبايي هايش را هر چه بيشتر به گردشگران داخلي و خارجي بنمايد و از قِبَل صنعت گردشگري سرمايه لازم براي توسعه، عمران و زيباسازي هر چه بيشتر شهر فراهم شود. از اين رو بديهي است که در شهر هتل هاي فراواني با خدمات مختلف و سطوح مختلف براي مسافراني با نيازهاي گوناگون وجود دارد. به طور کلي براي هر نيازي که خيل عظيمي از مسافران کشورهاي مختلف جهان در فصول مختلف ممکن است برخورد کنند، تدبيري انديشيده شده که خود اهداف جانبي بي شماري را محقق مي کند. براي نمونه نياز هميشگي به موسسات گردشگري، غذاخوري هاي متنوع و متناسب با ذائقه هاي گوناگون، ترجمه و موسسات مرتبط با اين کار، مشاغل بسياري ايجاد و راه هاي اشتغال زايي ديگري را نيز مي گشايد. به اين ترتيب شهر در يک دور پيشرفت قرار گرفته و هر گام به پيش، گام ديگر را نيز با خود به پيش مي کشد.
بازار مکاره ثابتي در هان جوئو برپاست که در آن هنرمندان مردمي به صورت زنده هنرها و محصولات خود را در دکه هاي کوچک يا حتي روي يک ميز ساده آشپزخانه عرضه مي کنند که هر يک گاه در کمال سادگي مايه شگفتي است. اجراي ساکسفون چيني که ظاهري ساده و شبيه ني دارد، توسط هنرمندي که همين ساز و چند نوع ساز مشابه ديگر را براي فروش گذاشته و در پشت سرش رايانه اي همراه تصاوير زيبايي موسيقي پخش مي کند و او با نواختن زنده ساکسفون چيني آن را به زيبايي کامل مي کند؛ دختر جواني که با حوصله بازي هايي را با اسباب شعبده اي که براي فروش گذاشته انجام مي دهد؛ پسر جواني که روي يک ميز آشپزخانه در هواي نه چندان گرم شب اواخر نوامبر با مشتي گل مجسمه سازي در بيست دقيقه مجسمه مشتري را مي سازد و مردم در اطرافش به نظاره ايستاده اند و مغازه هاي اطراف که پر از اشياي ساده و زيبايي هستند که به هنرمندي تمام از مواد ساده اي ساخته شده اند، از ديدني هاي اين بازار مکاره است که وقتي گردشگری نمی تواند تصميم بگیرد که از کدامشان بگذرد و کدامشان را بخرد، متوجه مي شود که جداي از مسئله پول، براي داشتن آن همه هنر جايي به بزرگي اين بازار هم لازم است.
از زمان اجراي سياست اصلاحات و درهاي باز يکي از ويژگي هاي مردمي و جامعه شناسي جالبي که در همه جاي چين ديده مي شود و در شهرهاي بزرگ تر، بين المللي تر و پررونق تر بيشتر به چشم مي خورد، افرادي هستند که به زبان هاي گوناگون صحبت مي کنند. در شهرهايي مانند يي وو و هان جوئو برخورد با چينياني که فقط و فقط به واسطه ارتباط شغلي دست کم يک زبان خارجي ياد گرفته اند، اتفاقي عادي است. گاه اين افراد سن کم، تحصيلات و شغل متوسط دارند و زباني که ياد گرفته اند، زبان معروفي نيست. همچنين دانشجويان زبان هاي خارجي که علاقه اي به تجارت نيز دارند، هم از اين راه به کسب درآمد عادي مشغولند و هم به واسطه ارتباط زياد با خارجيان، در معرض يافتن فرصت هاي شغلي بهتر زيادي قرار دارند.
از اين افراد يک بانوي جوان محجبه چيني بود. در شهر يي وو وقتي از کنار يک رستوران و قهوه خانه با تابلوي ترکي رد مي شديم به زبان ترکي با اصرار ما را به داخل رستوران دعوت کرد. پنج سال پيش مسلمان شده بود و از روي کتاب آموزش چيني به ترک ها ترکي ياد گرفته بود! که کتابش را به ما نشان داد. ديگر تمرينات گفت و گويش را با دستگاه پخش فيلمي که در رستوران بود و يک فيلم کمدی ترکيه اي پخش مي کرد و همچنين با گفت و گو با مشتريان ترکيه اي انجام داده بود. ترکي را به رواني شگفت انگيزي صحبت مي کرد و از ما نيز با چاي و «رواني» (باقلَوا) پذيرايي نمود.
قبلا در پکن به دخترهاي جوان فروشنده در بازارهاي مختلف برخورده بودم که به دليل تماس دائم با مشتريان خارجي جملات کاملي را به زبان هاي روسي، انگليسي و حتي فارسي بلد بودند، اما تسلط اين دختر جوان به زبان ترکي حتي از کارمندان چيني دانشگاه دیده بخش زبان ترکي راديو بيشتر بود که نشان از علاقه او داشت.
در همه جاي شهر مي توان گروه هاي گردشگران داخلي يا خارجي پراکنده اي را ديد که با نداي راهنمايي که پرچمي رنگي در دست و بلندگويي کوچک اما قوي به کمر دارد و گيرنده آن را با سيم باريکي به سمت دهان مي برد، گرد او جمع مي شوند و او توضيحات مربوط به مکان هاي ديدني را به آنها ارايه مي دهد. در محوطه هاي ديدني بزرگ ماشين هاي برقي گردشگران را جا به جا مي کنند تا از اتلاف زمان و انرژي آنها در راه جلوگيري شود.
هان جوئو را فقط مي شود به اميد ديداري دوباره ترک کرد.
مهر باد!