امروز نتونستم سر کلاس برم. خیلی خسته بودم و کلی هم کار داشتم. هفته قبل هم که چیزی تو وبلاگ ننوشتم عوضش اولین یادداشتم رو به چینی نوشتم که البته اینجا نذاشته مش هنوز. حکم "مخش" رو داشت. ایرادایی هم داشت که به خاطر تکمیل نبودن دستور زبانیه که من می دونم و معلم برام تصحیحش کرد. دلیل این که ترجمه ش رو هم نذاشتم این بود که مطلب فقط به خودم مربوط نبود.

فردا شنبه احتمالا سوار یکی از نوه نبیره های اسب چنگیزخان می شم. ساعت 7 صبح 11 ژوییه 2007 دم در رادیو سوار یه اتوبوس می شیم و می ریم باشانگ. یه چمنزار وسیع تو مغولستان داخلی چینه. با اتوبوس شیش ساعت راهه. یک شنبه عصر هم برمی گردیم. بیست و سه چهار نفر از هفت اقلیم ایم. اونجا شتر هم هست. تیر و کمون و ...

با این که اولین باری می شه که یه اسب رو لمس می کنم، اما فکر نمی کنم تاخت رفتن باش کار سختی باشه.

مهر باد