خیالِ آب روشن

 

یاد دارم زمانی که در درس جغرافی کلاس پنجم دبستان بخش قاره آفریقا و مشخصات کشورهایش را می خواندیم، این سوال در ذهنم بود که چرا مردم کشورهای این قاره به بدبختی معروفند. و از آنجا که چنین سوالاتی در آن زمان که قرار بود استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی مان را به همه وارد کنیم و همه را خوشبخت کنیم و در خود متون کتب جغرافی یا تاریخ و ادبیات به صورت موازی پاسخ داده می شد، زحمت پرسیدنش را از معلم گولِمان به خودم ندادم و آفریقا کلمه ای شد که در ذهن من با سیاه و الماس و استعمار در یک جا نشست.

از معلِم گولِ دیگری هم در کلاس دیگری شنیده بودم که اروپایی ها قبل از استعمار کامل منابع آفریقا و طلا و جواهر قبیله ای ها را با تکه های براق شیشه و آینه و منجوق و زلم زیمبو مبادله می کردند و من همیشه به این فکر می کردم که آدم چه قدر باید احمق باشد که طلا و جواهرش را با تکه آینه عوض کند؟ حتی وقتی که عصرهای جمعه پای گزارش هفتگی، برنامه نامربوط به سنّم، می نشستم تا اگر چیزی از حرف های یکنواخت مجری نمی فهمم، تصویری از دنیای بیرون ببینم.

در آن زمان آقای اقتصاد و نمایش های اقتصادی برنامه اش هم بود که به خاطر اهمیت اقتصاد کسی اسم واقعی اش را نمی دانست و به اسم آقای اقتصاد می شناختندش و بعد از آمدن اوشین هم که به خاطر کاربرد صدایش در سریال به اِجین معروف شد تا زمان فوتش. در این برنامه هم هِی کلمه نقدینگی بود که می شنیدم همراه با کاریکاتورهایی از آدم هایی با شکم های گنده که روی شکم شان نوشته بود تورم و شاید روی نقش کیسه ای نوشته بود نقدینگی و این آدم ها به عنوان مریض در مطب پزشک بودند. آخرش هم نفهمیدم این مرض چیست، اما به هر حال تماشای این برنامه ها بهتر از نوشتن مشق بود. تنها بدی این برنامه ها شاید فقط معنی واقعی آنها برای من بود: شنبه.

و سال های نوی آن روزگارِ من هم مثل مال شما مزین می شد با پول های کاغذی نو و تانخورده ای معروف به سفته. و صد البته با خوشحالی ساده و بچه گانه فکر کردن به قلکی و پس اندازی. اما کم کم با این که اقتصاد نخواندم و راستش با همه منافعش علاقه ای هم به آن ندارم، درست مثل بچه ای که سالی حداقل یک بار جیز شود تا معنی داغ را فراموش نکند، از تناوب پدیده رسیدن سال نو و صحبت بودجه نو در اخبار همراه با کوهی از مشکلات مالی جدید برای همه و به خصوص خانواده ام علی رغم اسکناس های نوی لای قرآنمان، برداشت های ابتدایی از معنی نقدینگی را فهمیدم و تازه آن وقت معلومم شد که چه چیزی و تا چه حد سفته. و تازه تر این که آن موقع فهمیدم آن آفریقایی های بیچاره درست همین قدر احمق بوده بوده اند.

 حالا گیریم در این تاریخ دولت ایران هنوز بودجه سال نو را که از دو ماه دیگر شروع می شود نبسته باشد، ولی به تقویم میلادی سال نو شروع شده و در چین از یکی دو ماه پیش از دست هر کسی از سمسار گرفته تا دیواربانک همین طور سکه و اسکناس سفته است که می گیری. چاپ و ضرب 2008. تا نخورده و براق. مثل ظهر امروز که وقتی در رستوران نزدیک رادیو ناهار خوردم و موقع پرداخت دیدم کیف پولم خالی است، برای رفع شرمندگی به دیواربانک جانبی مراجعه کردم و چهار نسخه صد یوانی داغ بیرون کشیدم.

 سفته هایی که شاید پراکنش این مقدارش در برنامه دولت چین نبود اما بحران مالی جهانی در چاپخانه را طاقباز کرد.

بیت سعدی:

خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی

چو خیال آبِ روشن که به تشنگان نمایی

 

مهر باد!

کارنامه دولت چين در سال 2008

 

عدد هشت براي چينيان نمادي از خوش يمني است و از همين رو بود که المپيکي که آرزوي برگزاري اش در چين را صد سال پيش يک نويسنده اين کشور در دل هم ميهنانش کاشته بود، طبق برنامه در ساعت هشت شب روز هشتم ماه هشتم سال دوهزار و هشت آغاز کردند.

شکوه آيين هاي گشايش و پاياني اين المپيک و المپيک معلولان که پس از آن برگزار شد، در طول تاريخ بي سابقه بود و به دلايل متعدد اميد تکرار آن وجود ندارد.

 بديهي است که برگزاري المپيک با آن شکوه و عظمت در يک کشور در حال رشد، کاري يک شبه نبود. چين انجام برخي از کارهاي مقدماتي آن را از سال ها پيش آغاز کرده بود. يعني تنها حدود بيست و اندي سال پس از آغاز سياست اصلاحات و درهاي باز. تنها چند سال پس از آن که رسانه هاي غربي و حتي مرددهاي داخلي، به دليل تحولات در شوروي و فروپاشي آن احتمال بازنگري دولت چين در اجراي اين سياست و بازگشت به مسير قبلي را زمزمه مي کردند. اما دولت چين با پذيرش اين ديدگاه اصولي که بخشي از آرمانشهر نظريه هاي فلسفي و سياسي در «رکود به علت خوشبختي» است و هنوز هيچ جامعه اي براي چنين «رکودي» آماده نشده و از طرفي هيچ رکودي، بقاي ابدمدت خوشبختي جوامع را نيز تضمين نمي کند و حتي پس از رسيدن به آن بايد براي حفظش مبارزه کرد و کوشيد، عزم خود را براي ادامه راه اصلاحات و درهاي باز و حل مشکلات موجود يا پيش رو «در جريان» آن به مردم کشور و جامعه جهاني نشان داد.

 اما سال دوهزار و هشت که به زودي به پايان مي رسد براي چين از آغاز تا پايان سالي دشوار براي دولت و مردم چين بود. اين سال در حالي آغاز شد که بخش بزرگي از جنوب کشور که در مجموع آب و هوايي معتدل و گرم دارد، در محاصره برف و کولاک و يخبندان بسيار شديدي قرار گرفت و دماي هوا تا بيست درجه زير صفر سقوط کرد به طوري که بسياري از راه هاي منطقه مخصوصاً راه هاي کوهستاني بسته شد، نيروگاه هاي توليد برق به دليل نرسيدن زغال سنگ از کار افتاد، ذخيره غذايي شهرها با خطر تمام شدن رو به رو شد و زندگي عادي مردم به شدت مختل شد. مقدار زيادي از زمان عظيم ترين پديده امروزه مهاجرت انسان، يعني بازگشت کارکنان و کارمندان چيني از شهرهاي محل کار خود به زادگاهشان در تعطيلات يک هفته اي عيد بهار چيني، آغاز سال نو به تقويم کشاورزي، در سالن هاي انتظار فرودگاه ها و ايستگاه هاي راه آهن گذشت و بسياري ديگر از مردم نيز از همان ابتدا از ديدار سال نوي چيني در اين سال منصرف شدند.

 اما دولت چين که رهبران طراز اول آن شخصا با حضور در ايستگاه هاي راه آهن، سالن انتظار فرودگاه ها، امور مهم و حياتي مثل انتقال زغال سنگ، سوخت اصلي نيروگاه هاي برق جنوب کشور را هدايت مي کردند، نيروهاي ارتش کشور را به ياري مردم فراخواند. نيروهاي عمدتاً نوجوان و جوان رسانه هاي کشور که گزارش هاي زنده و مستقيمي از مناطق دچار به اين بلاي طبيعي تهيه مي کردند، تلاش و حماسه سازي نيروهاي ارتش را به نمايش مي گذاشتند. تعهد شخصي رييس جمهور، نخست وزير و ديگر اعضاي طراز اول جمهوري خلق چين موجب همياري خيل عظيمي از چينيان براي کمک به آسيب ديدگان و آفريدن حماسه انسان دوستانه و اتحادي ديگر شد. بالمآل زمستان رفت و روسياهي به زغال ماند.

 اما همزمان با برنامه ريزي هاي چين براي برگزاري باشکوه و آبرومندانه المپيک هاي تابستاني و معلولان که نمادي از صلح و همبستگي مردم تنها کره مسکون شناخته شده در کائنات است، کساني نيز براي به رخ کشيدن خود، در تخريب و بي اعتبار کردن آن برنامه ريزي و کوشش مي کردند و سعي در سوء استفاده از اين انرژي و هزينه عظيم صرف شده توسط مردم چين عليه آن داشتند.

 اوباش وابسته به اقليت «دالايي لاما طلب تبتي» در چهاردهم مارس دوهزار و هشت به اميد جهاني کردن مطامع خود، زندگي مردم عادي و شادي هنوز تازه دو عيد سال نوي ميلادي و چيني را در لهاسا مرکز منطقه خودمختار تبت چين در چند روز آشوب خياباني به سوگ کشيدند و ضمن نابسامان کردن جريان عادي اقتصاد و زندگي در منطقه شماري از خانواده ها را داغدار کردند.

 چين که در ميان امور مربوط به اداره فرهنگي، سياسي، اجتماعي، از سويي در تدارک مقدمات المپيک ها بود، از سويي ديگر با بازتاب نااميد کننده اين وقايع در «رسانه هاي آزاد» مواجه شد. رسانه هاي کشورهايي که قدمت حق راي زنان، آزادي بردگان، لغو تبعيض نژادي، آغاز سازندگي پس از جنگ افروزي جهاني دوم و ... در آنها گاه به زحمت به قدمت چين نو مي رسد و هزاره سوم را که به يمن پيشرفت وسايل ارتباطات جمعي و رسانه ها مي تواند با سده آموزش و فقرزدايي جهاني آغاز شود، با جنگ افروزي در چند نقطه جهان دشت کرده اند و علي رغم اين همه مصيبتي که رويه هايشان براي مردم همه جهان تحميل کرده هنوز ابايي از سخن گفتن يا ساختن بهانه هاي آغاز جنگ جهاني سوم ندارند، عامدانه رو به روي آينه کژتابي نهادند و ضمن ايجاد دردسري کوچک براي دولت و مردم چين، ناسپاسي ديگري از مردم زحمت کش چين نشان دادند.

 جالب اين که اين کژتابي «آزاد» رسانه اي در حرکت جهاني مشعل المپيک هم ادامه يافت و کوچک ترين خرابکاري «دالايي لاما طلبان شجاع» از جمله سعي در قاپيدن مشعل از دست يک ورزشکار زن معلول در آن «آزادانه» در بوق و کرنا شد.

 اين همه ناسپاسي و بدخواهي از طرف دولت و نهادهاي دولتي چين در خارج از کشور با خونسردي و از طرف مردم چين در داخل و خارج کشور با همبستگي بيشتر در آرامش برگزار شد. چرا که رهبران کشورهاي اين «رسانه هاي آزاد» با لبخند به خوان المپيک ها دعوت شده بودند و سرانجام با لبخند هم بر اين خوان حاضر شدند.

 «مچ گيري المپيکي» «رسانه هاي آزاد» تا آنجا پيش رفته بود که زماني که يک نوجوان آمريکايي با سلاح گرم هم دانشگاهي هاي خود را به گلوله بست و چندين نفر را کشت، پيش از آن که هويتش آشکار شود، به اعتبار چشم هاي بادامي اش او را به چيني بودن «متهم» کردند! گويي تلقي اين «رسانه هاي آزاد» از ماجرا اين بود که «دانشجويي به خاطر «چشم هاي بادامي اش» چند دانشجوي «دماغ گنده» را کشته است!» در حالي که حتي اگر اين دانشجو (که معلوم شد کره اي تبار بوده) چيني هم بود، در نظام آموزشي آمريکا تربيت شده بود و اهمال در آموزشش به همان نظام آزادي برمي گردد که هر عضو جديدي از آن براي حفظ آن «آزادي» سوگند مي خورد که در صورت لزوم سلاح به دست بگيرد و به اعتبار و کارت سبز عضويت همان نظام «آزاد» نيز سلاح خريده بود نه به دستور چين يا کره يا به دليل «چشم هاي بادامي اش»!

 پس از حوادث خشونت بار لهاسا رسانه هاي چين همراه با تصاوير و فيلم ها و تحليل هايي از تبت شناسان چيني چهره نسبتاً روشني از تاريخ تبت، ادعاهاي دالايي لاما و طرفدارانش و واقعايت گذشته و حال اين منطقه خودمختار چين ارايه دادند. با اين تفاوت نسبت به رسانه هاي خارجي که تصاوير و فيلم هاي آنها واقعاً از تبت بود و نه مانند «رسانه هاي آزاد» که عکس هايي از هند و نپال و برمه و پشت صحنه يک فيلم سينمايي که چند سال پيش توليد شده بود و يا بريده هايي از عکس هاي واقعي را که نيمي از واقعيت را به نفع ادعاي آنان مي پوشاند، به مردم خود نشان مي دادند.

 بديهي است که رقابت سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... بين کشورها طبيعي است؛ اما با اين شيوه رفتار «رسانه هاي آزاد» اين پرسش ها در ذهن مردم مطرح مي شود که در عصر رسانه اي به سرعت اينترنت و زماني که مردم زيادي از کره زمين به زبان هاي مختلفي مسلط هستند، اين رسانه ها در واقع قصد فريب چه کساني را دارند؟ وقتي اين فريب ها در راستاي خيرخواهانه براي مردم کشورها خودشان و کشورهاي ديگر نيست، هدف نهايي آنها از اين تبليغات نادرست چيست؟ آيا تنها وظيفه «رسانه هاي آزاد» به ساختن «دشمن هاي جديد» و آماده سازي مردم خودشان براي مبارزه با اين «دشمن هاي جديد» محدود است؟

 بسياري از اين رسانه هاي گاه معروف به خاطر اشتباهات آشکار و انکارناپذيري که به خورد مخاطبان خود داده بودند، بارها وادار به عذرخواهي شدند. اما به نظر نمي رسد اين عذرخواهي ها نتيجه اي مانند بازنگري در سياست هاي آنها داشته باشد و شايد زنجيره اين عذرخواهي ها در آينده هم ادامه بيابد. در برابر اين رويه «رسانه هاي آزاد» براي مخاطبان بسياري اين سوال پيش مي آيد که  «صد بار بدي کردي و ديدي ثمرش را/ خوبي چه بدي داشت که يک بار نکردي؟»

 مردم چين در مقابل اين «کژتابي» ها دست به ابتکارات جالبي در اينترنت زدند و پايگاه هايي را براي اطلاع رساني و بحث درباره واقعيت هاي تاريخ دور و نزديک تبت، خواسته هاي دالايي لاما و طرفدارانش و وقايع چهارده مارس ايجاد کردند. در اين صفحات بحث و گفت و گو حتي برخي از شهروندان خارجي مقيم چين و گردشگران خارجي در تبت و خارجياني که سال ها پيش و در گذشته نزديک از تبت بازديد و پيشرفت هاي اين منطقه را با چشم خود مشاهده کرده بودند، نيز به «کژتابي» رسانه هاي خود اذعان مي کردند و گاه با سرخوردگي مي گفتند که نوشته هايشان از مشاهداتشان که به اين رسانه ها فرستاده بودند با بي اعتنايي برخورد شده و از انتشار آن سر باززده اند؛ چرا که موافق با سياست آنها نبوده است!

 گويي هنوز در بسياري از کشورهاي «آزاد» جهان آسان ترين راه خبرنگار شدن يا بيکار نشدن خبرنگاران، انتقاد از چين محسوب مي شود. ظاهراً پايه هميشگي انتقادهاي اين «رسانه هاي آزاد» به اشتباهاتي برمي گردد که چندين دهه پيش در شرايط داخلي و جهاني کاملاً متفاوت در چين اتفاق افتاده است و در حالي که چين نو سي امين سالگرد اجراي سياست اصلاحات و درهاي باز و نمايش هاي شکوهمند دستاوردهاي آن را جشن مي گيرد و با شعار توسعه صلح آميز به شتابِ تمام به سوي زماني مي تازد که دوران پيش از آن به خاطره اي مبهم و مقطع کوتاهي از تاريخ اين کشور بدل خواهد شد، معلوم نيست کِي دستي تقويم دفاتر اين رسانه ها را عوض خواهد کرد.

 به نظر مي رسد چنين بداخلاقي رسانه اي که مرتکبان آن هميشه اميدوار به کم حافظگي قربانيانشان هستند، از گفتمان فراموشي تاريخي فرهنگي ناشي مي شود که مي تواند در عرض کمتر از صد سال دو «فاجعه جهاني» توليد کرده و سخن از توليد «فاجعه جهاني سوم» براند. در حالي که بي توجهي مردم قديم و صلح طلب چين که از باروتي که اختراع کرده بودند براي جنگ و استعمار بهره نبردند، از اين دست فراموشکاري نيست، چه صاحبان اين تمدن براي ثبت «خاطرات» پنج هزار ساله خود، کاغذ را اختراع کردند؛ بلکه از پر اهميت بودن شتابي است که براي پيشرفت دارند. صلح طلبي شان نيز باهدف دريافت بزرگ ترين جايزه صلح جهان که از قِبَلِ توليد ماده منفجره ديناميت حاصل مي شود و استفاده کنندگان از آن براي کشتن انسان ها، سازنده آن را به حق نگران صلح جهان کرد، نيست؛ بلکه براي همزيستي مسالمت آميز با ديگر ملل قديم و جديدي است که همراه با کوچک تر شدن ارتباطي کره زمين با چين همسايه تر مي شوند.

 فاجعه ديگري در راه بود. بلاي طبيعي خبر نمي کند و قلب پدران و مادران فرزند از دست داده و فرزندان يتيم شده با هيچ مرهمي التيام نمي يابد. در دوازدهم ماه مه دوهزار و هشت در حالي که مشعل المپيک سرزمين چين را در مي نورديد و دل ها را به هم پيوند مي داد، زمين لرزه ون چوان در استان سي چوان چين باعث ويراني بخش بزرگي از اين استان، کشته شدن حدود هشتاد هزار نفر و بي خانماني هزاران نفر شد.

اين بار نيز رهبران سالخورده و طراز اول چين از نخستين کساني بودند که در اولين ساعات پس از بروز زمين لرزه به مرکز فاجعه شتافتند. آنها با بسيج امکانات امدادرساني تمام کشور و نيروهاي ارتش سعي در نجات بيشترين تعداد مردمي داشتند که در دورافتاده ترين نقاط استان در زير آوار به دام افتاده بودند. به دليل بسته شدن بسياري از راه هاي ارتباطي به مناطق دوردست استان سربازان و افسران ارتش با پاي پياده در سريع ترين زمان ممکن خود را به روستاهاي حادثه ديده مي رساندند. چتربازان به همراه مواد غذايي و وسايل کمک هاي اوليه پزشکي در اين محل ها فرود آمدند. جا به جايي صدها هزار زلزله زده بي خانمان به جاهاي امن و مراکز پزشکي ديگر نقاط کشور در کنار جا به جايي صدها هزار نفري که در کنار سدهاي آسيب ديده و خطرناک منطقه زلزله زده زندگي مي کردند، نياز به نيروي عظيمي داشت. اما همه اين کارها به سرعت انجام مي شد. در تمام مدتي که کارهاي حساس امداد رساني به انجام مي رسيد، رهبران طراز اول چين به نوبت خود را به محل مي رساندند و هدايت امور امدادي را راساً بر عهده مي گرفتند. پس از بروز چنين بلاي طبيعي که پيش بيني آن فعلا مقدور نيست، چه شادي از اين بالاتر براي زير آوار ماندگان که درست زماني که نجات پيدا مي کنند، بلندپايه ترين مقامات اداره کننده يک خانواده يک ميليار و سيصد ميليون نفري را نگران سلامتي خود در بالاي سرش ببيند؟ بار ديگر رسانه ها دست به کار شدند و به پوشش پردامنه اين حادثه پرداختند. مردم چين با يکدلي و دست در دست هم به کمک زلزله زدگان شتافتند و حماسه اي ديگر آفريدند. کمک هاي مردمي از دورترين نقاط کشور به مناطق زلزله زده سرازير شد. مسير حرکت مشعل المپيک به ميعادگاهي براي ياريگران اين مردم مصيبت ديده و داغدار بدل شد. با بالا رفتن آمار کشته شدگان اندوهي فراگير مي شد، با نجات يافتن زير آوارمانده اي اشک شادي در چشم ها حلقه مي زد و با پيدا شدن اجساد معلمان و مادراني که با فداکاري حايل بين آوار و دانش آموزان و فرزندانشان شده بودند، اندوهي توام با غرور بر دل ها چيره مي گشت. امداد رسانان با وقوف بر اهميت ساعات اوليه نجات افراد زنده زيرآوارمانده خواب و خوراک را بر خود حرام کرده بودند.

استان زيباي سي چوان با پانداهاي دوست داشتني و جنگل هاي زيبا و سرسبز بامبو و ديدني هاي بسيار ديگرش يکي از مقاصد عمده گردشگران خارجي نيز هست. از اين رو دولت چين و امدادرسانان با تمهيدات ويژه شمار زيادي از گردشگران نجات يافته را به سرعت و ايمن به نقاط امن کشور منتقل کردند. به دليل بزرگي فاجعه کشورهاي ديگر نيز به کمک شتافتند. حتي رسانه هاي خارجي نيز پوشش وسيع خبري اين فاجعه و کمک رساني سريع و گسترده به زلزله زدگان را ستودند. گر چه هنوز در برخي از «رسانه هاي آزاد» مي شد به تعبيراتي از اين دست برخورد کرد که کمک رساني و پوشش وسيع خبري دولت چين از حادثه نوعي نمايش تبليغاتي به دليل نزديکي برگزاري المپيک ها است! چين اما بي توجه به اين گونه «اطلاع رساني» به دليل باران شديدي که در منطقه زلزله زده مي باريد و سرماي پاييزي و زمستاني که به زودي فرامي رسيد، سرگرم ايجاد خانه هاي موقت و اسکان زلزله زدگان بود. همزمان توفان عظيمي در کشور ميانمار درنورديد و صدها هزار نفر کشته و زخمي و بي خانمان به جاي گذاشت. چين با اين که خود درگير کمک رساني به زلزله زدگان خود و حتي دريافت کمک هاي خارجي بود، به دليل شرايط خاص سياسي در ميانمار و مقاومت در برابر دريافت کمک هاي خارجي، وارد عمل شد و در حد امکان مقدمات ورود برخي کمک هاي خارجي به ميانمار را فراهم کرد.

 براي نخستين بار در تاريخ چين نو به احترام قربانيان و آسيب ديدگان زلزله سه روز عزاي عمومي اعلام شد و پرچم ملي در داخل کشور و در سفارت خانه ها و نهادهاي دولت چين در خارج از کشور به حالت نيمه افراشته در آمد.

 حدود يک ماه پس از آن که المپيک هاي تابستاني و معلولان 2008 با شکوه فراوان و در امنيت کامل برگزار شد، نخستين فضانورد چيني در فضا گام برداشت. اين دستاورد نيز با تصميمي يک شبه کسب نشده بود. بلکه در پسِ آن برنامه ريزي دقيق و فراواني وجود داشت که طي سال ها به دقت انجام شده بود.

در اواخر سال دوهزار و هشت علي رغم چند موقعيت حساسي که در طول سال در تنگه تايوان به وجود آمد، به همت مقامات چين و تايوان و به خاطر پايبندي آنها به حل صلح آميز مسائل موجود بين خود، مسيرهاي دريايي، هوايي و پستي مستقيم بين دو کرانه تنگه تايوان گشايش يافت و بديهي است که اين نتيجه به برکتِ سلاح هاي غربي فروخته شده به تايوان به دست نيامد.

 پيشگيري از بروز درگيري و به خطر افتادن جان و مال مردم بي گناه در راستاي سياست توسعه صلح آميز از نتايج ارزشمندي است که در هيچ بازار مالي نمي توان براي آن بهايي گذاشت. متاسفانه بنا به يک ضرب المثل فارسي امنيت و سلامتي دو نعمتي هستند که ارزش آنها فقط وقتي از بين مي روند، دانسته مي شود. با اين که هزينه زيادي براي حفظ امنيت و سلامتي مي شود، اين دو نعمت در زمان وجودشان به چشم نمي خورند و گاه از ارزش آنها غفلت مي شود. «رسانه هاي آزاد» هم با سوء استفاده از اين غفلت که يکي از ويژگي هاي انساني است، هميشه دست به کار آتش زدن قيصريه به بهانه يک دستمال هستند.

 نشتِ خبر وجود زندان هاي غيرقانوني سي آي اِي در اروپا، وجود زندان مخوف و بي تعهد به حقوق بشرِ گوانتانامو که يکي از وعده هاي رييس جمهور جديد آمريکا بستن آن است، آغاز جنگ در خاورميانه که تا کنون هشت ساله و باعث کشته و زخمي و بي خانمان شدن ميليون ها تن شده و خارج شدني آبرومندانه از آن هم يکي ديگر از وعده هاي عمده رييس جمهور جديد آمريکا است، بي تعهدي آمريکا به پيمان هاي جهاني حفاظت از محيط زيست جامعه بشري، نظام اقتصادي بيماري که با گسيختن افسار حرصِ گروه کوچکي از مردمش، باعث «فقر زايي» در کشور و جهان شده و ... مانع از اين نشد که «رسانه هاي آزاد» همچنان «مسئله حقوق بشر» در چين را هدف حمله خود قرار بدهند.

 از دو سال پيش نشانه هاي ضعف بازارهاي مالي و ورشکستگي شرکت هاي بزرگ تجاري و اقتصادي در غرب آغاز شده بود اما از سال دوهزار و هشت وخامت اين روند سرعت و شدت گرفت و کم کم آثار منفي سوء مديريت اقتصادي در غرب به زندگي عادي مردم نيز کشيده شد.

در سالي که در چندين کشور به خاطر کمبود غله و بالا رفتن بهاي آن در چندين کشور شورش هايي به وقوع پيوست، چين يکي از امن ترين نظام توليد و تامين غله را داشت. اين در حالي بود که در طول اين سال بهاي نفت به مرز صد و پنجاه دلار نزديک شده بود که وضعِيت خوشاِيندِي براِي چِين - ِيکِي از بزرگ ترِين واردکننده هاِي نفت - نِيست.

 اينک که بحران مالي که ريشه در سياست هاي مالي غرب دارد، دامنگير جهان شده، اقتصاد چين به برکت زحمتکشان آن لنگر اقتصاد جهان شده است. با اين که مقامات دولت چين به دليل معذوريت سياسي نمي توانند در مراکز و سرچشمه هاي بحران مالي جهاني حضور بيابند، اما درايت و برنامه ريزي هاي اقتصادي دولت چين طي سال هاي قبل تا کنون چنان از پس فجايع طبيعي و بلوا و شهرآشوبي تبت و هزينه هاي سرسام آور دو المپيک در سال دشوار دوهزار و هشت برآمده که در وضعيت کنوني چشم اميد اقتصاد جهان به چين دوخته شده است.

 بي ترديد سال دوهزار و نه سالي دشوار براي همه مردم جهان خواهد بود. بسياري از شاغلان شغل خود را از دست خواهند داد و بسياري ديگر مجبور به صرفه جويي و برنامه ريزي دقيق تر اقتصاد زندگي خواهند شد. اما براي مردم چين که سال هاي دشوار زيادي را در طول تاريخ از سر گذرانده اند، اين چالش بسيار کوچک تر از بلايي طبيعي است که زندگي هاي زيادي را بر باد مي دهد. اين چالش با همه ابعاد بزرگ و کشوري اش چيزي جز ريسک موجود در هر تجارتي نيست که دوره هاي رونق و بي رونقي را در نفس خود دارد. پيش از اين نيز کشورهاي پيشرفته و در حال توسعه ديگري در سير توسعه و پيشرفت خود با چنين چالش هايي مواجه شده اند و نحوه برخورد آنها در رسيدن به دوره اي پررونق و ايمن تعيين کننده بوده است.

 مسئولان نشريه تايم عکس باراک اُباما را به عنوان مرد سال دوهزار و هشت بر روي جلد آن چاپ کردند. دلايل آنها فهرستي از کارهايي نبود که باراک اُباما در طول سال دوهزار و هشت انجام داده بود. بلکه صرفا هيجاني بود که او در طول فعاليت هاي انتخاباتي با شعار «وعده به اميدواري» در کشور خود آفريده بود! تا ببينيم چه زايد زمان! اما تصاوير مقامات چين به خاطر کارهاِيِي که در سال دوهزار و هشت انجام دادند، در «تايم» قلب هاي مردم چين و بسياري ديگر از مردم جهان مديدي خواهد درخشيد.

 اگر نامي براي سال دوهزار و هشت چين شايسته باشد، «سال حماسه، غرور و همبستگي» خواهد بود. اين سال دشوار و پرمسئوليت براي مردم و دولت چين به پايان مي رسد، در حالي که مردم و دولت اين کشور با سربلندي آزمون هاي دشوار آن را پشت سر گذاشتند. سال دوهزار و نه با مسئوليت ها و دشواري هايي از جنس ديگر فرامي رسد. با اين وجود انتظار مي رود گذر از اين زمان دشوار براي دولت و مردم چين که جنگي هشت ساله را پشت سر خود ندارند بسيار آسان تر از براي کشورهايي باشد که در اتخاذ تصميمات جهاني سازمان ملل را دور مي زنند و با استقبال نه چندان خوشاِيند مردم جهان رو به رو مي شوند.

مهر باد!

اندر تی بوک و بیوک مستطاب دیگر

 

کتاب خوان ها می دانند که گاه از سر جبر زمان و مکان باید چند کتاب را موازی خواند کتابی برای خواندن در خوابگاه کتابی برای خواندن در مسافرت کتابی در سر کار و قس علی هذا از این باب اصطلاح تی بوک را در موازات ای بوک که کتاب الکترونیکی باشد و بسیاری مانند کتاب های دیگر نخوانند اختراع کرده ام در اشارت به کاغذی که در مستراح قرائت می شود که به لسان فرنگ توالت باشد و حتی برخی از دوستان اجنبی با این نام آشنا شده اند و این پدیده در بلاد ما ارغونومیک نباشد چرا که مستراح هایمان برای استراحت هم شاقه اند و از طرفی هنرمندان این آوردگاه در خارج از آن نیز کاری غیر از استراحت ندارند چه برسد به تورق مجله ای یا کتابی علی ای حال انس و جنی که غیر از خودم مبادر به این کار دیده ام کم نیستند ار فایده ای از این مر ارباب آمار سرانه مطالعه در ایران را باشد من باب اطلاع ایشان در روزهای کم مشغله پانزده تا بیست دقیقه حقیر به استراحت می گذرد می توانند به حساب آورند

اما بعد

الغرض آلودن استراحت به اعمال شاقه و فداکاری محض ارتقاء امید به مطالعه در کهن مرز پرگهر نیست بل اشارت به تصادفاتی است که در این پدیده رخ نموده و شخصاً شاهد بوده ام مجموعه برگ هایی که به شکل کتاب مجله تقویم روزنامه و الخ برای ارتقای بهره وری استراحت انتخاب می شود معمولاً چیزی است که اگر ملاحظه نشود هم می گذرد اما چند فقره ای که در سه ماه اخیر به این منظور انتخاب شد به دلیل ثقل محتوی و سبک روان و جذابیت فراوان به زودی ارتقاء مقام یافت و از محل به در شد و در تمام مدتی که تاپ تاپ خمیر روی صفحه کلید تاخیر شده بود از علل بود تا خدا چه خواهد من جمله چاپ هفتم اتفاقِ جَوالنده در سال دوهزار و شش اجنبی که چوواللایان ایتّیفاق باشد به لسان ترکی اثر توران یاووز جورنالیست متبحّر ترک در زمان خواندن صفحات آخر کتابش همکار ترکیه ایم خبر داد که نویسنده اندکی پس از چاپ این اثرش درگذشته خدایش بیامرزاد او که در سال هزار و نهصد و پنجاه و شش در پاریس به دنیا آمده و در رسانه های صوتی تصویری و نوشتاری عمده ترکیه مقامات عالیه داشت از ارتباطات وسیعش بهره گرفته و با جزییاتی در حد کلمات و جملات نقل قول از مقامات اتاق بیضی ینگه دنیا اثر را از جایی آغاز می کند که قُماندوهای ینگه دنیا به پایگاه سربازان ترک در کرکوک حمله می کنند و بر سرشان جوال کشیده و به بغداد می برند به همین نحو ادامه می یابد با گزارش مفصل وقایع اتفاقیه منجر به حمله یانکی ها به عراق در ینگه دنیا و ترکیه و تحلیل موازی تلاش های ینگه دنیا برای کشاندن متفق خود ترکیه به این مهلکه که در مجلس بزرگ ترکیه ناکام می ماند و اثر با مصاحبه تخیلی نویسنده با ریچارد نیکسون مرحوم خاتمه می یابد و سوالاتی که جوابشان می ماند برای خواننده این کتاب و دو کتاب دیگر اموال همکار سابق ترکم بود که برای خوانده شدن باقی گذاشته بود پیش از عزیمت به موطن و همکار دیگرم که او هم به زودی عازم است به وطن به من بخش کرد

دیگر سفرنامه مارکوپولو بود به زبان فارسی از اموال بخش فارسی رادیوی بین المللی چین از مجموعه کتاب های اهدایی دکتر دبیرسیاقی به امضای خودشان به بخش در سال هزار و سیصد و شصت چهار هجری خورشیدی و پس از دو سال زندگی در پکن زمان خواندنش واقعاً فرارسیده بود

دیگر ترجمه عبدالله کوثری از خاطرات پس از مرگ براس کوباسِ ماشادو د آسیسِ برزیلی بود با گفتاری از سوزان زونتاگ درباره اش که بر اختلاف برخی منتقدان و مخاطبان در تعیین این کتاب یا دُن کاسموروی او به عنوان بهترین اثر نویسنده نیز اشاره می کرد و ترجمه انگلیسی کتاب اخیر را چندی پیش از خواندن خاطرات پس از مرگ براس کوباس همکار برزیلی ام به عنوان سوغاتی از آثار کلاسیک وطنش هدیه کرد خدایش اجر دهاد

دیگر فارسیِ فلسفه داستایفسکی بود که بی منابع و مآخذش چون مقاله ای در یک صفحه روزنامه جا می شود اما کم مفید نیست

فارسیِ نمایشنامه زن خوب ایالت سی چوان از برتولت برشت اهدایی دکتر دبیر سیاقی و از اموال بخش فارسی رادیوی بین المللی چین بود با ترجمه نه چندان درخشان اما متنی است زیبا و الهام بخش

فارسیِ پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران با ترجمه زیبا و دلکش نجف دریابندری که به بلند خوانی می کشید هدیه بسیار خوبی از یک همکار قدیمی

کتاب کم حجم راز تولد بود از یوستاین گوردر که دنیای سوفی اش را سه سال پیش خوانده بودم راز تولد روایت تقویمی از سفری در زمان و مکان است تا تولد عیسی با نکات آموزشی تاریخی و مسیحی برای کودکان در بیست و چهار روز آخر سال و با این که نمی دانم این را پیش از آن یا آن را پیش از این نوشته موجب پیچیده شدن موضع کلی نویسنده در ذهنم شد

و چند کتاب غیرقابل ذکر دیگر بود اعم از کاغذی و مجازی مثل مردان مریخی و زنان ونوسی و روی ماه خداوند را ببوس

و اؤزجان بوزه همکارم در بخش ترکی و مترجم کتاب هشتصد صفحه ای آتنای سیاهِ مارتین برنال به زبان ترکی در نقدی بر آغاز اروپامحوری در تاریخ نگاری از سده هژدهم ولع کتاب خوانی ام را که دید به همسر نروژی اش سپرده بود وقت بازگشت از تعطیلات در اسقاندیناوی چند کتاب ترکی اش را تحفه بیاورد که آورده و خواندن نامحتمل از آنها که ایمپراببل باشد به انگلیسی از آدام فُوِر در حال تمام شدن است تخیلی پلیسیِ هیجان انگیزی از شیطان لاپلاس

وقتی روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور که در ایران جایزه ادبی هم برده با تخیلی پلیسیِ نامحتمل که برای خواندنی سهل و بی احتیاج به تفکر عمیق نوشته شده و به اصطلاح فرنگی آن مشمول ادبیات فرار می شود مقایسه شود می توان نوبل ادبیات ایران را برای شانزده هفده سده دیگر برنامه ریخت مشروط به این که ادبیات دنیا در این مدت راکد شود چون سنگ خدا یاری کناد و همکار روسم به واسطه دوستی که به پکن مشرف می شد کتاب زبان روسی معاصر را برایم آورد که مزید تشکر و هیجان است و اخیراً باری که در معیتش مر خرید هدایای عیدشان بودم و غرغرکنان که این چه بنجل خری و آن چه چانه نزدنی است از حدت عصبیّت در اقدامی انتقام جویانه در مقابل چشمانش دو مجلد انگلیسی در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست را از برای خود ابتیاع کردم نسبت به قیمت کتاب در ایران به ثمن بخس که از دو سال پیش از بیم نخواندنش نخریده بودم جلدی هزار و چهارصد صفحه به قطع وزیری همراه با کتاب دیگری که ایلیاد و اودیسه هومر باشد به نهصد صفحه قرائتش نصیب کناد

و همه در توازی تقلای تَعَلُّمِ لسان چینی بود

مهر باد!